کد مطلب:50554 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167
موعظه كننده باید چنان باشد كه وجود او پذیرش لازم را فراهم نماید و انسانی كه موعظه می كند خود باید نمونه ای عملی از موعظه ی خویش باشد، كه در غیر این صورت ارتباط لازم در امر موعظه حاصل نمی شود. كسی از مرده علم آموخت، هرگز موعظه ای زنده می كند كه از جانی زنده برخیزد و سخنی در دل می نشیند كه از دل برآید، چنانكه گفته اند: «اذا خرج الكلام من القلب وقع فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان. »[2] . [صفحه 388] اگر سخن از دل برآید، بر دل نشیند و اگر از زبان برآید، از گوشها فراتر نرود. موعظه جلوه ی وجود است و هر چه وجودی خالصتر باشد، موعظه از خلوصی بیشتر برخوردار و كارآتر است. آن كه از سر سوز و درد و یكرنگی و یكتایی موعظه می كند، موعظه اش نفوذ می یابد و چون موعظه اش از حقیقت برخوردار است، باقی می ماند. موعظه ای رقت قلب می آورد كه از وجودی رقیق برخیزد و موعظه ای بیم و دوری از تباهی به بار می آورد كه از وجودی بیم یافته و دور شده از تباهی صادر شود. موعظه ای روشن كننده تاریكی دل و گرمی بخش ز مهریر وجود است كه از واعظی متعظ كه خود موعظه نورانی و گرمابخش را دریافته باشد جلوه كند. امیرمومنان علی (ع) بدین ركن موعظه توجه داده و فرموده است: «ایها الناس، استصبحوا من شعله مصباح واعظ متعظ و امتاحوا من صفو عین قد روقت من الكدر.»[3] . ای مردم! روشنی از شعله ی چراغ وجود واعظی طلبید كه موعظه ی خود را به كار بندد و از زلال چشمه ای آب بركشید كه از تیرگی پالوده بود. امام (ع) بصراحت مردمان را به افروختن چراغ وجود خود از شعله ی چراغ واعظ متعظ فراخوانده است، زیرا از نور نور برخیزد و از ظلمت ظلمت و جز دل آباد، آباد كننده ی دلها نیست. رفتم به طبیب جان، گفتم كه ببین دستم صد گونه خلل دارم، ای كاش یكی بودی گفتا كه نه تو مردی، گفتم كه بلی اما آن صورت روحانی و آن مشرق یزدانی [صفحه 389] خوش خوش سوی من آمد، دستی به دلم بر زد چون عربده می كردم در داد می و خوردم پس جامه برون كردم، مستانه جنون كردم صد جامه بنوشیدم، صد گونه بجوشیدم گوساله ی زرین را آن قوم پرستیده بازم شه روحانی می خواند پنهانی خود موعظه نیز باید چنان باشد كه نفوذ نماید و به جان نشیند و در دل تاثیر بگذارد، یعنی رسا، بلیغ، لطیف و رقیق باشد تا پیام خود را به دل برساند و لطافت و رقت به بار آرد و بیم به جان نشاند، چنانكه موعظه های امیرمومنان علی (ع)، فرزند قرآن كه برگرفته از موعظه های الهی است، از چنین ویژگیهایی برخوردار است. ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل یكی از خطبه های رسا و شیوا و بیم دهنده و برانگیزه ی آن حضرت كه با این عبارات آغاز می شود: «یا له مراما ما ابعده و زورا ما اغفله و خطرا ما افظعه...»[7] . (وه كه چه مقصد بسیار دور و چه زیارت كنندگان بیخبر- و در خواب غرور- و چه كاری دشوار و مرگبار) می نویسد: «به آنچه همه ی ملتها به آن سوگند یاد می كنند، سوگند یاد می كنم كه از پنجاه سال بیش تا كنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و هرگز نشده است كه آن را بخوانم مگر اینكه در درونم لرزش و ترس و موعظه ای تازه پیدا شده است و این سخنان در دلم بشدت تاثیر گذاشته و اعضا و جوارحم را به لرزه افكنده است. نشده است كه در آن تامل كنم مگر آنكه به یاد مرگ خانواده، نزدیكان و دوستانم افتاده ام و چنان تصور نموده ام كه گویا من آن كسی هستم كه امام (ع) حالش را توصیف كرده است. [صفحه 390] چه بسیار واعظان و خطیبان و فصیح سخن گویان در این باره سخن گفته اند و من به آن سخنان گوش فراداده و مكرر در آن سخنان دقت كرده ام، اما در هیچ كدام از آن سخنان تاثیر این كلام را در وجود خویش و بر قلب خود نیافته ام. بنابراین تاثیری كه این كلام در من دارد یا به سبب اعتقادی است كه من به گوینده ی آن دارم، یا نیت صالح و یقین ثابت و اخلاص محض گوینده ی كلام موجب شده است كه این تاثیر در جان انسانها بیشتر شود و نفوذ موعظه اش در دلها رساتر گردد.»[8] . موعظه های امیرمومنان علی (ع) هم از جانب گوینده چنان است كه به دل می نشیند و هم خود موعظه چنان است كه به عمق جان نفوذ می كند. البته موعظه باید متناسب با حال و مقام و وضع مخاطب باشد و تناسبهای لازم در آن رعایت گردد. موعظه باید موزون و لطیف و زیبا و نیز معقول و منطقی و رسا باشد و با زبانی نرم و لین بیان شود. بسیاری از اوقات موعظه های طولانی و تكراری ملال می آورد و موعظه شونده یا بدان گوش نمی سپارد و یا بدان دل نمی دهد و یا تاثیری اندك می پذیرد. امیربیان، علی (ع) درباره ی رساترین سخنان چنین تعبیر كرده است: «ابلغ البلاغه ما سهل فی الصواب مجازه و حسن ایجازه.»[9] . رساترین سخن رسا و شیوا سخنی است كه فهمیدن معنی درست آن آسان باشد و اختصار نیكویی داشته باشد. البته چنین موعظه ای در كسی تاثیر می گذارد كه خود خواهان پذیرش باشد و آن كه دریچه ی دل خود را به روی حقیقت و تربیت بسته باشد، هیچ موعظه ای در او تاثیر نمی كند، چنانكه ملای رومی آورده است:[10] . بس وصیت كرد و تخم وعظ كاشت گر چه ناصح را بود صد داعیه تو به صد تلطیف پندش می دهی یك كس نامستمع ز استیز و رد ز انبیاء ناصح تر و خوش لهجه تر ز آنچه كوه و سنگ در كار آمدند آنچنان دلها كه بدشان ما و من [صفحه 391] از پیامبران چه كسی پند آموزتر و خوش بیان تر است؟ بی گمان هیچ كس. آنان چنان بودند كه نفس گرمشان در سنگ هم تاثیر می گذاشت، اما بند غفلت و جهالت كسانی كه خود نمی خواستند از آن موعظه ها باز نشد.[13] . (انك لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء اذا و لوا مدبرین.)[14] . البته تو نتوانی كه مردگان را بشنوانی و نه به كران آوای دعوت را بشنوانی آن گاه كه روی برمی گردانند و پشت می كنند. مادام كه موعظه شونده گوش جان را برای هدایت نگشاید، بهترین موعظه ها از جانب والاترین موعظه گران او را سود نمی بخشد. انسان باید خود حجابی را كه مانع پذیرش حق است پس بزند تا موعظه در او تاثیر كند، به بیان امام علی (ع): «بینكم و بین الموعظه حجاب من الغره.»[15] . میان شما و موعظت پرده ای است از غفلت. پس موعظه شنونده باید زمینه ی پذیرش داشته باشد و هنر مربی در روش موعظه باید این باشد كه موعظه شونده را خواهان موعظه كند و واعظ درونی او را بیدار نماید تا موعظه ی بیرونی در جان موعظه شونده بنشینند. امیرمومنان (ع ) فرموده است: «و اعلموا انه من لم یعن علی نفسه حتی یكون له منها واعظ و زاجر لم یكن له من غیرها زاجر و لا واعظ.»[16] . بدانید آن كس كه نتواند خود را پند دهد تا از گناه بازدارد، دیگری را نیاید تا این كار را برای او به جای آرد. اگر انسان خواهان و پذیرای موعظه باشد، موعظه بسیار است كه عالم، عالم موعظه است: «ان الدنیا... دار موعظه لمن اتعظ بها.»[17] . دنیا خانه ی موعظه است برای آن كه از آن موعظه آموخت. «ان فی كل شی ء موعظه و عبره لذوی اللب و الاعتبار.»[18] . بی گمان در هر چیز موعظه ای برای خردورزان و پندپذیران هست. [صفحه 392] «فیالها امثالا صائبه و مواعظ شافیه، لو صادفت قلوبا زاكیه و اسماعا واعیه و آراء عازمه و البابا حازمه.»[19] . وه! كه چه مثالهای بجا و چه موعظه های رسا، اگر در دلهای پاك نشیند و در گوشهای شنوا جای گزیند و اندیشه های مصمم باید و خردهای با تدبیر آن را برتابد. موعظه های رسا و شیوا از جانب واعظی جانبخش برای موعظه پذیران، ظلمت زدا و روح افزا و روشی نیكو در تربیت است.
موعظه زمانی تاثیر گذار و سودمند است كه مبتنی بر آدابی صورت پذیرد. اركان موعظه عبارت است از: موعظه كننده، موعظه و موعظه شونده و اگر این اركان ویژگیهای لازم را داشته باشند، موعظه ی نیكو با آن نقشی كه برشمرده شد تحقق می یابد.
ز خاكستر چراغ افروخت، هرگز[1] .
هم بی دل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
با این همه علتها در شنقصه[4] پیوستم
چون بوی توام آمد از گور برون جستم
و آن یوسف كنعانی كز روی كف خود خستم
گفتا ز چه دستی تو، گفتم كه ازین دستم
افروخت رخ زردم و ز عربده وارستم
در حلقه ی آن مستان در میمنه[5] بنشستم
صد كاسه بریزیدم، صد كوزه دراشكستم
گوساله ی گرگینم گر عشق بنپرستم
برمی كشدم بالا شاهانه ازین پستم[6] .
چون زمین شان شوره بد، سودی نداشت
پند را اذنی بباید واعیه[11] .
او ز پندت می كند پهلو تهی
صد كس گوینده را عاجز كند
كی بود كه گرفت دمشان در حجر؟
می نشد بدبخت را بگشاده بند
نعتشان شد: بل اشد قسوه[12] .
صفحه 388، 389، 390، 391، 392.